برنامه های اجرا شدهبرنامه های سال 1396
برنامه 2 و 3 آذر 1396 – آبشار لاتون آستارا
گزارش برنامه دوروزه آبشار لاتون
خدای بزرگ را شاکریم که سلامتی عطا نمود تا از طبیعت زیبایش لذت بریم.
با هماهنگی ها و برنامه ریزی های به عمل آمده، به همراه 19 نفر از دوستان، ساعت 05:30 صبح پنجشنبه 2 آذر، تبریز را به مقصد گیلان ترک کردیم. گزارش های هواشناسی حاکی از بارندگی پراکنده برای روزهای پنجشنبه و جمعه در منطقه ی هدف بود و تجهیزات کامل برای مواجهه با این شرایط در نظر گرفته شده بود. با عبور از بستان آباد و سراب، به محل صرف صبحانه رسیدیم. غذاخوری سرچشمه سراب ( کیلومتر 9 جاده سراب اردبیل – منطقه طاران ) برای صبحانه در نظر گرفته شده بود و هماهنگی های لازم از قبل انجام شده بود. تعریف این غذاخوری را از بسیاری از دوستان شنیده بودم و جالب بود. پس از صرف صبحانه، ساعت حدود 09:30 بود که مسیر ادامه یافت. با گذر از اردبیل، دمای هوا کم کم سردتر می شد و با عبور از تونل، مه جایگزین برودت هوا گردید. بخشی از گردنه زیبای حیران را در مه طی کردیم تا اینکه مه برطرف گردید و زیبایی های منطقه بیشتر نمود پیدا می کرد. هنوز پاییز بر فضای حیران به طور کامل غلبه نکرده بود. در امام زاده ابراهیم و قاسم (ع) آستارا توقفی نیم ساعته داشتیم و نماز به جا آمد و وسایل لازم تهیه گردید. ساعت 12:40 بود که به سمت لوندویل حرکت کردیم. پس از تهیه نان از لوندویل، به کوته کومه رفته و در داخل روستا مینی بوس را پارک کردیم. تعدادی از جوانان روستا برای دریافت حق پارک … . 30000 تومان! بدون قبض و رسید و … . با توجه به اینکه شب مانی در کلبه ی عمو حسن در ارتفاعات جنگل در نظر گرفته شده بود، کلیه وسایل برداشته شد. 14:30 ، شروع حرکت به سمت آبشار لاتون، مرتفع ترین آبشار یک تکه ی ایران. ابرها آسمان را فراگرفته بودند ولی خبری از باران نبود. تعدادی از دوستان در مسیر با نیسانی که به سمت کافه خشنود در حرکت بود صحبت و مسیر را ادامه دادند و در کافه قرارشد منتظر گروه بمانند.امسال برگهای درختان زودتر ریخته بود و خشکسالی در شمال کشور هم گویا رخ نموده بود. اما زیبایی های مسیر همچنان غیرقابل توصیف … . ساعت حدود 16:30 بود که به کافه خشنود رسیدیم. با توقفی کوتاه، تمام همنوردان به همراه هم مسیر را ادامه دادیم. شیب مسیر از اینجا به بعد کمی زیاد می شود و نفس گیر. مه کم کم زیاد می شد و هوا تاریک تر. اواخر مسیر در مه شدید و تاریکی طی شد. عمو حسن یکی از دوستان خود را کمی پایین تر از کلبه برای راهنمایی و استقبال فرستاده بود و صدایش امیددهنده. ساعت 18:15 بود که به کلبه رسیدیم. بساط چای عمو حسن به پا بود ؛ دورهمی کنار بخاری هیزمی و صرف چای . با توجه به بررسی شرایط کلبه های موجود، گروه برای شب مانی به 3 قسمت تقسیم گردید، در کلبه ها ، امکانات اولیه برای اقامت در نظر گرفته شده است، یک زیرانداز و بخاری هیزمی. شام صرف شد و شب نشینی با دوستان و دورهمی و چای و سرگرمی های گروهی. شب سردی گزارش شده بود. دوستانی که کیسه خواب به همراه نداشتند کمی به خود لرزیدند، و بخاری هیزمی نیز نیاز به پیگیری و مداومت در هیزم گذاشتن داشت تا کمی از سرما را بکاهد. برنامه ی فردا به دوستان اطلاع داده شد و خوابیدیم. ساعت 07:00 بود که از خواب بیدار شدیم. مه شدیدی بر منطقه حاکم شده بود و بیشتر از 10 متر دیده نمیشد. صبحانه در داخل کافه عمو حسن آماده شد. پا را که بیرون گذاشتم گویا چند دقیقه پیش نبود که مه شدید… ، مه به طور کامل کنار رفته بود و تا دوردست ها نمایان، تصاویر زیبایی دیده می شد و رویایی . هوا روشن شده بود و آسمان خبری از بارندگی گزارش نمی داد. ساعت 08:30 بود که وسایل رو در کلبه جمع کردیم و سبک بال به سمت آبشار لاتون حرکت نمودیم. با کمتر از نیم ساعت به آبشار رسیدیم و دوستان مشغول عکس و نظاره ی آبشار زیبای لاتون . نیم ساعتی در کنار آبشار بودیم و با گرفتن عکس دسته جمعی با آبشار خداحافظی کردیم. در کلبه چای آخر را هم نوشیدیم و با خداحافظی از عمو حسن ، مسیر برگشت را پی گرفتیم. سرعت برگشت مناسب بود و ساعت حدود 13:00 بود که به کنار مینی بوس رسیده بودیم و خدای را شاکر که همه در سلامت و نشاط کامل این پیمایش را به اتمام رساندیم. به سمت آستارا حرکت کردیم، نهار، بازارگردی و بازدید از دریا در دستور کار قرار داشت. ساعت 16:30 آستارا را به مقصد تبریز ترک گفتیم. گزارش ها و اخبار حاکی از وضعیت نامساعد جوی در منطقه سراب و آذربایجان بود. در جاده اردبیل با مشکل خاصی مواجه نشدیم، شام رو هم در غذاخوری سرچشمه سراب هماهنگ و صرف کردیم. ساعت 09:45 بود که به پلیسراه سراب رسیدیم. آقای نقی زاده ( راننده عزیزمان ) ، از درج حداکثر سرعت 60 کیلومتر در دفترچه برای ادامه ی مسیر و وضعیت مه شدید حاکم بر جاده خبر داد. ماشین های جلویی به زور دیده می شدند و ماموران خدوم راهداری در حال فعالیت. 60 که چه عرض کنم با 40 کیلومتر بر ساعت هم نمیشد مسیر را طی کرد، با تدابیری که آقای نقی زاده ( لاستیک های برفی و رسیدگی به وضعیت بخاری و … مینی بوس ) اندیشیده بود، مشکلی برای دوستان ایجاد نشد و در گرمای داخل مینی بوس با سرعتی کمتر، طی مسیر در جریان بود. با نزدیک شدن به بستان آباد، وضعیت جوی و جاده ای بهتر شد. ساعت 12:30 بامداد بود که وارد تبریز شدیم و همراهان به کانون گرم خانه و خانواده بازگشتند.
با تشکر از همراهی دوستان عزیز
و قدردانی از همکاری خدمات مسافرتی و جهانگردی سریرسپهر تبریز